به گزارش منتخب به نقل از فارس، سيل سيستان و بلوستان در روزهاي ابتدايي خود حدود 350 روستا را به محاصره آب درآورده بود. به همين نسبت تعداد افرادي که در جدال مرگ و زندگي قرار داشتند زياد بود. جهادگران در اين مدت توانستند جان خيليها را از مرگ نجات دهند که البته از نگاه رسانهها دور ماند؛ اما حالا همين جهادگران معتقدند کار واقعي، يعني سازندگي خانههاي مردم سيستان و بلوچستان، تازه آغاز شده است و ديگر گروههاي جهادي را دعوت ميکنند که براي سازندگي به اينجا بياييد.
يک وجب زمين خشک
محمد حنيف از جهادگران گروه جهادي «شهيد حججي» سپاه پاسدران چابهار در زمان سيل، همراه با خلبان بالگرد منطقه سيلزده را رصد کرده. يکي از وظايفي که خودش بر عهده گرفته جستجوي افرادي است که خانوادههايشان گم شدن آنها را اطلاع دادهاند. ميگويد: «يکي از وظايف ما در لحظههاي ابتدايي بحران، نجات جان سيل زدگاني بود که در شرايط ويژهاي قرار داشتند. روزهاي اول، ارتباط تلفني بين روستاها قطع شد وبعد از گذشت چند ساعت که بعضي روستاها و ساکنان آنها توانستند با اورژانس منطقه تماس بگيرند، اعلام کردند که افرادي از اعضاي خانوادهشان گم شدهاند.» به اينجاي حرفهايش که ميرسد باز هم رشته کلام پاره ميشود و با همکارانش وارد گفت وگو ميشود که براي ماموريتي تازه آماده ميشوند. با آنها که حرف مي زند لهجه بومي و محلياش غليظتر ميشود؛ اما ميتوان تشخيص داد که در باره اهالي روستايي حرف ميزنند که بايد به سرعت آب آشاميدني را توسط بالگردها به آنها برسانند. هنوز چند دقيقهاي به پروازشان مانده است و فرصت هست از مأموريتهايي که در آن جان سيلزدگان را نجات دادهاند تعريف کند. ميگويد: «تلفن اورژانس زنگ ميخورد و زني در آن سوي تلفن فرياد ميزد که پسر جوانش طعمه سيل شده و ساعتهاست که از او بي خبر مانده است.»
8 ساعت ايستاده روي تخته سنگ
ماجرا از اين قرار بود که زن همراه با خانواده 4نفره شان براي رسيدگي به زمينهاي کشاورزيشان رفته بودند که از دور متوجه شکستن سيل بندها ميشوند و هيچ راهي به غير از فرار نميبينند. در حين فرار پسر 25 سالهاش درمنطقه اي به نام «ندَکان» گم شده بود. آدرس دقيق مزرعهشان را پرسيديم و مسيري که از آن پا به فرار گذاشته بودند. توسط بالگرد همه منطقه را گشتزني کرديم. خيلي عجله داشتيم چون تا هوا تاريک نشده بود بايد او را پيدا ميکرديم. دست آخر تختهسنگي در بين زمينهاي پست کشاورزي به چشم ما آمد و متوجه شديم که مرد جوان 8 ساعت است که روي تخته سنگي به مساحت کمتر از يک متر ايستاده و هر لحظه به غرق شدن فکر ميکرده. اين مورد را به بخش نجات دريايي اعلام کرديم و آنها او را توسط قايقهاي بادي نجات دادند. جوان حال و اوضاع بدي نداشت؛ اما به شدت منقلب شده بود و با خنده و گريه خدا را شکر ميکرد.
نجات جان خانمهاي باردار
آهني به يکي ديگر ازاتفاقات خوشايند در روزهاي اول بحران سيل اشاره ميکند و ميگويد: «سيل با وجود همه سختيها و دلهرههايي که داشت لحظههايي را خلق کرد که لبخند و شادي را روي لبهاي بچههاي گروه جهادي نشاند؛ نيروهايي که در ابتداي سيل بيشتر از 24 ساعت چشم بر هم نگذاشتند تا بتوانند جان سيلزدگان را نجات دهند: «از روستاي «نوبنديان» که کاملاً در محاصره آب بود تماس گرفتند که دو خانم باردار در وضعيت اضطراري هستند و موعد زايمانشان نزديک است. در گروهمان هيچ خانمي نداشتيم که کار مامايي را بداند پس تصميم گرفتيم به سرعت خانمها را توسط بالگرد به بيمارستان چابهار انتقال دهيم. با هر سختي بود بالگرد را در اين روستا نشانديم و هر دو خانم جوان را با زور و زحمت براي سوار شدن به بالگرد راضي کرديم. هر دو خانم تا به حال بالگردي را از نزديک نديده بودند و همين که بايد سوار بالگرد ميشدند بر استرسشان اضافه ميشد و شرايط را سختتر ميکرد. با مکافات خانمها را به بيمارستان چابهار رسانديم که خوشبختانه به محض ورود يکي از خانمها زايمانش انجام شد و فرزندش صحيح و سالم به دنيا آمد.»
يک شبانه روز روي درخت
«بالگردها درمنطقه اي به نام «پلان» مستقر شده بودند و به محض بروز مشکل يا براي رساندن مواد غذايي به مناطق صعب العبور به پرواز درمي آمدند. نيروهاي «هلي بورن» تازه به ما ملحق شده بودند. مرد ميانسالي براي فرار از سيل به درخت کهور پناه برده بود و به دليل وجود سيلاب در همه زمينهاي اطراف آن مدت يک شبانه روز روي درخت گير افتاده بود. مرد طوري بين شاخ و برگ درختان پنهان بود که به سختي ميتوانستيم وجود او را بالاي درخت تشخيص دهيم. با نيمه جاني که داشت خودش را به شاخههاي بالايي رسانده بود و دست تکان ميداد. وقتي به او رسيديم ديگر رمقي براي حرف زدن نداشت؛ اما با اين حال دستانش را بالا گرفته بود و مرتب خدا رو شکر ميکرد. خيلي اتفاقي او را ديديم. در حال رساندن مواد غذايي به يکي از روستاهايي بوديم که در محاصره سيل قرار داشت و تنها راه دسترسي به روستا توسط بالگرد بود.
در بالگرد نشسته بودم و با دقت اطراف را رصد ميکردم يک لحظه حس کردم بين شاخ و برگ درخت کهور چيزي تکان ميخورد. بالگرد يک مرتبه ديگر روي درخت دور زد و ناباورانه مردي را ديديم که بين مرگ و زندگي دست و پا مي زند. يکي از اعضاي گروههاي جهادي توسط کابل پايين رفت و او را به خود بست و به داخل بالگرد آورد. مرد ميانسال ميگفت: «بالگردهاي زيادي از بالاي سر من گذشتند؛ اما هيچ کدام من را نديدند و مرتب اين جمله را تکرار ميکرد که اگر چند دقيقه ديرتر رسيده بوديد ديگر توان مبارزه بين مرگ و زندگي نداشتم. به سرعت او را به بيمارستان چابهار انتقال داديم.»
آب از سرش گذشت؛ اما زنده ماند
در سيل سيستان بلوچستان بالغ برهزار رأس دام از جمله گوسفند، بز، گاو و شتر تلف شدهاند. دامهايي که همه دار و ندار اهالي اين منطقه بودند و شايد تنها داشتن يک رأس گاو تنها اميد گذران زندگي يک خانواده بود.
حالا که آب فروکش کرده و لاشه حيوانات نمايان شده متوجه شدهاند که بسياري از آغلها پر آب شده و تعدا د زيادي از دامها به صورت گروهي غرق شدهاند و يا در موادري اين دامها در حال چريدن در دشت، غرق شدند. در اين شرايط يکي از وظايف گروههاي جهادي شناسايي اين آغلها و و جمع آوري لاشهها است تا بيشتر از اين مشکلات زيست محيطي براي ساکنان اين محدوده ايجاد نکنند.
محمدحنيف با اشاره به حضور گروههاي جهادي ميگويد: «يک بار با صحنه عجيبي روبهرو شديم. وقتي داشتيم لاشههاي دامها را بررسي ميکرديم ناباورانه متوجه شديم که يک رأس گاو متعلق به يکي از خانوادههاي بلوچ زنده مانده است درحاليکه همه دامهاي در شعاع چند متري او مرده بودند. گاو تلاش ميکرد روي پاهايش بايستد انگار او هم با ديدن جوانهايي که به کمکش آمده بودند جان تازهاي گرفته بود مرتب سعي ميکرد روي پاهايش بايستد. تلاش گاو خوششانس براي زنده ماندن همه را به وجد آورده بود. براي خيلي از خانوادههاي بلوچ يک گاو يعني همه دارايي.»
منبع: خبرگزاري فارس
درباره این سایت